قوله تعالى: و اللاتی یأْتین الْفاحشة الآیة در ابتداء اسلام مرد و زن که بفعل زنا فراهم شدندى، و هر دو ثیب بودندى و محصن، حکم ایشان آن بود که ایشان را از یکدیگر جدا کردندى، و بزندان باز داشتندى، چنان که درین آیت گفت: فأمْسکوهن فی الْبیوت و اگر هر دو بکر بودندى، در حال زنا حکم ایشان ایذا بود، چنان که در آیت دیگر گفت: فآذوهما و ایذاء آن بود که ایشان را در آن زنا مى‏سرزنش کردند و مى‏زجر گفتند: انتهکتما حرمات الله، و عصیتماه، و استوجبتما عقابه. پس هر دو آیت منسوخ شد، آیت اول بجلد و رجم، و آیت دوم بجلد و تغریب و ناسخ این بود که مصطفى (ص) گفت: خذوا عنى، قد جعل الله لهن سبیلا، البکر بالبکر جلد مائة و تغریب عام، و الثیب بالثیب جلد مائة و الرجم.


پس در حق ثیب دیگر بار جلد منسوخ گشت، و رجم ثابت شد و ناسخ این بود که مصطفى (ص) گفت: در آن خبر معروف: «و أما انت یا انیس! فاغد على امرأة هذا، فان اعترفت فارجمها»


، بعد از اعتراف رجم فرمود و جلد نفرمود.


و نیز آیتى است از قرآن که خط آن منسوخ است، و حکم آن ثابت، و هو قوله تعالى: الشیخ و الشیخة اذا زنیا فارجموهما البتة نکالا من الله و الله عزیز حکیم.


اما ناسخ آیت دوم همین است: «البکر بالبکر جلد مائة و تغریب عام»، و هم این آیت که الله گفت: الزانیة و الزانی فاجْلدوا کل واحد منْهما مائة جلْدة.، و على الجمله سخن درین آیت و در بیان حکم زنا آنست که: اگر بالغى عاقل باختیار خویش و از تحریم زنا آگاه، زنا کند، و بر وى درست شود، از اقرار و اعتراف وى، یا از گواهى چهار مرد عدول، گواهى بیک صورت، اگر مرد و زن هر دو محصن باشد هر دو را رجم کنند، لقول عمر: «ان الله بعث محمدا بالحق و انزل علیه الکتاب، و کان مما انزل الله آیة الرجم، و رجم رسول الله (ص)، و رجمنا بعده، و الرجم فى الکتاب الله حق على من زنى اذا احصن من الرجال و النساء، اذا قامت البینة، او کان الحبل او الاعتراف، و اگر یکى محصن باشد و یکى نه، بر محصن رجم است و بر غیر محصن جلد و تغریب، و شرط احصان بلوغ است، و عقل، و حریت، و اصابت در نکاحى درست و کیفیت رجم آنست که سنگ در وى مى‏اندازند تا هلاک شود، و اگر در میانه بگریزد، و حد وى باقرار واجب شده است نه به بینه، از پس وى نباید رفت و فرو باید گذاشت، که در خبر است که یکى را سنگسار میکردند در عهد رسول (ص).


چون سنگ بوى رسید بگریخت. از پس وى برفتند و او را میزدند تا هلاک شد.


رسول خدا گفت: هلا ترکتموه لعله یتوب فیتوب الله علیه؟! و اگر کسى اقرار دهد بزنا، پس از آن اقرار خویش باز آید، آن رجوع از وى مقبولست، و حد از وى بیفتد و اگر زنى حامل باشد که مستوجب رجم بود تا بار ننهد او را رجم نکنند، لما


روى ان امرأة من غامد من الأزد جاءت الى رسول الله (ص)، فقالت: یا رسول الله طهرنى، فقال: ویحک! ارجعى فاستغفرى الله و توبى الیه، فقالت: ترید ان ترددنى کما رددت ماعز بن مالک؟ انما حبلى من الزنا. فقال: زنیت؟ قالت: نعم. قال لها: حتى تضعى ما فى بطنک. قال: فکفلها رجل من الانصار حتى وضعت. فاتى النبی (ص)، فقال: قد وضعت الغامدیة. فقال: اذا لا نرجمها و ندع ولدها صغیرا! لیس له من یرضعها (!). فقام رجل من الانصار، فقال: الى رضاعه یا نبى الله. فرجمها.


و اگر زانى یا زانیه نه محصن باشد، حد وى، اگر آزاد باشد صد تازیانه است، و اگر بنده بود یا کنیزک پنجاه تازیانه. و بر روى وى نزنند، و بر جایى که مقتل بود نزنند، اما بر سر زنند که جاى شیطان سر است، و قهر شیطان در آن است، کذلک قال ابو بکرو یک سال او را از وطن خویش بیرون کنند، اگر آزاد باشد و اگر بنده، و اگر مرد باشد یا زن، الى مسافة تقصر فیها الصلاة. و بمذهب ابو حنیفة (رض) تغریب نیست و چون حدى از حدود شرع واجب شود بر کسى، البته روا نباشد که در آن شفاعت کنند، که مصطفى (ص) گفت: من حالت شفاعته دون حد من حدود الله فقد ضاد الله.


اما پیش از آنکه بینت درست شود، و ظاهر گردد، مستحب است ستر کردن و از سر آن فراگذاشتن، لقوله (ص): «تعافوا الحدود فیما بینکم، فما بلغتم من حد فقد وجب»


، وقال: «ادرووا الحدود عن المسلمین ما استطعتم، فان کان مخرج فخلوا سبیله».


قوله تعالى: إنما التوْبة على الله الآیة یعنى انما التوبة التى اوجب الله على نفسه بفضله قبولها، للذین یعْملون السوء میگوید: آن توبه که الله تعالى بفضل خویش پذیرفتن آن بر خود واجب کرده است، توبت ایشانست که بنادانى فرا سر گناه شوند، پس عن قریب توبه کنند. این منْ قریب آنست که جایى دیگر گفت: و لمْ یصروا على‏ ما فعلوا یعنى که از گناه زود باز گردند و بر آن مصر نباشند.


گفته‏اند: بجهالة درین آیت کلمه مذمت است نه کلمه معذرت. از هیچکس بدى نیاید مگر که آن بدى او از نادانى بود، که معصیتها همه نادانى است، هر که بخدا عاصى شود آن معصیت وى جهل است اگر چه مرد ممیز و عاقل بود و این جهل بحقیقت بدو چیز باز میگردد: یکى آنکه قدر الله که بوى عاصى میشود نمیداند.


دیگر آنکه قدر عقوبت بر آن فعل معصیت نمیداند. زجاج گفت: این جهالت اختیار لذت فانى است بر لذت باقى.


ثم یتوبون منْ قریب یعنى قبل الموت و لو بفواق ناقة، و یقال: قبل معاینة ملک الموت.


و روى أنه اجتمع اربعة من اصحاب رسول الله (ص)، فقال احدهم: سمعت رسول الله (ص) یقول: «ان الله یقبل توبة العبد قبل ان یموت بیوم». فقال الثانى: و أنا سمعت رسول الله یقول: «ان الله یقبل توبة العبد قبل ان یموت بنصف یوم». فقال الثالث: و أنا سمعت رسول الله (ص) یقول: «ان الله یقبل توبة العبد قبل ان یموت بضحوة». فقال الرابع: و أنا سمعت رسول الله (ص) یقول: «ان الله یقبل توبة العبد ما لم یغرغر».


و روى انه (ص) قال: من تاب قبل موته بسنة تاب الله علیه، و فى روایة: قبل الله توبته. ثم قال: ان السنة لکثیرة، من تاب قبل موته بشهر تاب الله علیه، ثم قال: ان الشهر لکثیر، من تاب قبل موته بجمعة، تاب الله علیه، ثم قال: ان الجمعة لکثیرة، من تاب قبل موته بساعة، تاب الله علیه، ثم قال: ان الساعة لکثیرة، من تاب قبل ان یغرغر، تاب الله علیه، ثم تلا هذه الآیة: إنما التوْبة على الله للذین یعْملون السوء بجهالة ثم یتوبون منْ قریب. فقال: کل ما کان قبل الموت فهو قریب.


و روى انه (ص) قال: لما هبط ابلیس قال: و عزتک و عظمتک لا افارق ابن آدم حتى یفارق روحه جسده. فقال الله: بعزتى و جلالى، لا احجب التوبة عن عبدى حتى یغرغر.


و لیْست التوْبة للذین یعْملون السیئات یعنى المشرکین و المنافقین. حتى إذا حضر أحدهم الْموْت، و وقع فى النزع. این نزدیک مطلع است بوقت معاینه، که چیزى از غیب وى را دیده‏ور شود. گفته‏اند معاینه ملک الموت در وقت مرگ از امارات قیامت است و نشان آخرت، و در آخرت توبه بنده نپذیرند، و ایمان در آن ساعت قبول نکنند، که آن نه ایمان بغیب است، و رب العالمین میگوید: الذین یوْمنون بالْغیْب مومنان ایشانند که ایمان بغیب آرند، و ایمان که پذیرند ایمان بغیب است.


أولئک أعْتدْنا لهمْ عذابا ألیما اعتداد ساختن است، و العتاد ساز، و العتیدة طبل عروس.